چقدر زود گذشت
وای خدا! باورم نمی شه که تو یه چشم به هم زدن 8 ماه از تولدت گذشت نازنیِِِِـــــــــــــنم
انگار همین دیروز بود که از ناتوانیت در گرفتن اشیاء تعجب کرده بودم ( راستش من نمی دونستم نی نی ها اینقدر ناتوان هستند یعنی تا به حال به کارهای نی نی ها دقت نکرده بودم)، یا وقتی اقو اقو می کردی بال در می آوردم و تو آسمون ها سیر می کردم،
ولی امروز هشت ماه و 16 روز از عمر نازنینت می گذره
از وقتی رفتی تو نه ماهگی بَ بَ ، نِم نِم ، مَ مَ ، و یه صدایی شبیه خاله البته خیلی نامفهوم، می گی
و چند تا از کارهای این روزهات
جدیدیا بپر بپر یاد گرفتی، می زارمت رو شکمم و بپر بپر می کنی
میوه و آب میوه نمی خوری ( چه بد )
دیگه کمتر اسباب بازیهاتو به دهن می بری
و و و ...
نهم مهر 1392
هشت ماه و شانزده روزگی
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی