بد خوابی
کوچولوی نازم امشب نمی دونم چه مشکلی داشتی تا صبح داشتی گریه میکردی، منو بابایی هم هر کاری می کردیم نمی تونستیم آرومت کنیم تا اینکه بالاخره ساعت 5 صبح بابایی موفق شد بخوابوندت، بیچاره بابایی مهربون تا شما خوابیدی اونم از خستگی بی هوش شد، باز جایه شکرش باقیه که فردا بابایی نمی خواد بره اداره وگرنه تو اداره کشته می شد از بی خوابی، الان دو تایی تون تو هال خوابیدین، منم دیگه می خوام برم بخوابم.
برای شما و با با جونتون همیشه آروم ترین و راحت ترین خواب ها رو آرزو می کنم
شب بخیر یا بهتره بگم صبح بخیر
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی