آتریناآترینا، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 20 روز سن داره

آترین جوجو

اين روزها

ماما بابا بابا جون مادر جون عموووو عمه سجاد سارا م يم ( همون مريم خودون ) ماس ( ماست ) آله ( خاله ) كتاب و خيلي كلمات ديگه هر جمله اي كه منو باباش مي گيم هم خانم يه كلمشو تكرار مي كنه مثلا يه بار باباش گفت " آلوهاش خوشمزه كرده بود غذا رو " بلافاصله آترين مي گه آلووو آلوو الان حضور ذهن ندارم ديگه ، در كل طوطي وار همه لغات رو تكرار مي كنه خيلي هم خوب ميگه و بدون غلط، نسبت به بقيه هم سن هاش در اين مورد خيلي خوب داره پيش مي ره و دامنه لغاتش خوبه من: اتل متل آترين : توتوله من: گاو حسن  آترين : چه دوره ( چه جوره ) من: يه باد خنك آترين : هووو هووو ( آهنگ 25 باند ) من :...
23 ارديبهشت 1393

راه رفتن

تقريبا از 15 فروردين 93 آترين خانم ديگه به خوبي راه مي رفت، تا قبل اين از گوشه اتاق مي رفت تا اون گوشه و فواصل كوتاه رو مي رفت، حدودا يكماه بعد از اولين قدم هاش ديگه مي تونست به خوبي راه بره     پانزدهم فروردين 93 يكسال و دو ماه و بيست و يك روزگي ...
23 ارديبهشت 1393

اولين شهربازي

سلااااااااااام بالاخره بعد مدت ها تونستم بيام و وبلاگ دختر جونمو آپ كنم اوايل اسفند 92 آترين خانوم رو برديم شهربازي سرپوشيده داخل ترمينال( اسمشو نمي دونم چيه) آترين خانم عشق ني ني ما اولش از ديدن اونهمه ني ني يه جا هنگ كرده بود  و مات و مبهوت بود البته چند تا وسيله بيشتر مناسب سن  آترين نبود كه سوارش كرديم اولش كاملا محكم و يه كمم با ترس مي نشست مشت هاي گره كردشو مي بينين يواش يواش ترسش ريخت و دستشو از وسايل بازي مي گرفت اين آخريه هم كه ديگه كلا ايستاده بود و خوشحال بود و به زبون خودش " ناي ناي " مي كرد خلاصه تجربه جالبي بود هم براي آترين هم براي ما      ...
23 ارديبهشت 1393

اولین قدم ها

چقد دیدن اولین ها زیباست چند روز پیش آترین خانم ما که طبق معمول استعداد هاش خونه این و اون شکوفا می شه ، خونه خاله هاش اولین قدم های نازنینشو برداشت و منم طبق معمول کلی احساساتی شدم واااای که دلم می خاد همچین مواقعی کلی گریه کنم آخه خیلی احساساتی می شم ولی افسووس " مرد که گریه نمی کنه "  خلاصه بعد اون روز هی می ایسته و خودشو می ندازه می گه " اووووخخخخخ " بعدم با کلی ناز و عشوه دستشو دراز می کنه که بگیریم و بلندش کنم مادمازلو ( سرگرمی دارن ها این بچه هام ) ولی فکر کنم به طور غریزی با این کار پاهاشو قوی می کنه همون بشین پاشو خودمونه دیگه قربونش بره مامان چند وقتی هم هست که به خیال خودش حرف می زنه ما هم که...
14 اسفند 1392

دومین مروارید

اسم پستم کاملا گویای مطلبم هست دیگه عشق من دومین مرواریدشو کنار دندون قبلی در آورد و بازم مثل همیشه صبوری های ای جوجه ما رو شرمنده کرد و ما اصلا متوجه دندون درآوردنش نشدیم، من شنیدم وقتی بچه ها دیر دندن در می آرن براشون سخت تر و دردناک تره ولی خدا رو شکر آترین خیلی اذیت نشد یا شایدم شد ولی در نهایت خانمی و صبوری چیزی بروز نداد این روز ها صدای جوجه ( دیک دیک ) صدای پیشی ( میو ) صدای هاپو ( آپ هاپ) صدای کلاغ ( گار گار ) صدای گاو ( ممممممممم) صدای ببعی ( ب ب ) صدای خروس ( قو قو ) رو یاد گرفته ماما - بابا - نُم نُم ( خوردنی ) - کتی ( عروسکش ) - کیتی ( از حرفای خاله مریم یاد گرفته ) - طوطی - تُپ ( هر چیز گردی مثل میوه ها )  - بده - ...
20 بهمن 1392

اولین مروارید

این فکر کنم اولین پستیه که به موقع می نویسم همین یکساعت پیش وقتی داشتم با قاشق به آترینا داروی سرما خوردگی می دادم، قاشق تق تق تو دهنش با یه چیزی برخورد کرد و صدا داد خداااااااااااااااااااااااا جون دخترم اولین دندونشو درآورد ، البته خیلی دیر ولی به هر حال خدا رو شکر ( دیگه داشتم نگران می شدم ) از خوشحالی نمی دونم چی کار کنم اولش که با کلی جیغ و داد و هورااااا برگزار کردیم بعدم به همه زنگ زدم، واقعا هیجان زدم الان  الآنم طبق معمول همیشه که وقتی می شینم پشت کامپیوتر ، آترین خانم اومده از صندلی من آویزون شده و میگه دَ دَ  بالاخره به خواستش رسید و مجبور شدم بغلش کنم ، حالام که موس و برداشته این ور و اونور کلیک می کنه نمی زاره...
1 بهمن 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آترین جوجو می باشد