اولین ها
من: یک آترین : دو ................ من: ببعی میگه آترین : بَ بَ .................... من: جوووجه میگه آترین: دیک دیک یک هفته ای بود ببعی و یک رو یاد گرفته بود امشبم جوجه رو یاد گرفت کوچولوی سرما خورده مامان (دومین سرما خوردگی ) الهی مامان قربونت بشه جوجه خوش سخن مااااااااادر صبح هام زودتر از من و باباش بیدار می شه ، می شینه اینقد میگه ماما - بابا تا ما بیدار شیم غذا و شیر هم که می خواد نُم نُم پنجشنبه سیزدهم دی 92 یازده ماه و نوزده روزگی ...