به خاطر دخمرکم
امروز خیلی خوشحالم، در واقع دیدن خوشحالی دخترکم ( که خیلی وقته تنها دلیل خوشحالی منه ) منو هم به وجد آورده، یه سفر یک روزه به باغ مادر جون آترین خانوم داشتیم که همه اقوام پدرش اونجا بودند و دخمرک من با دیدن اون همه آدم و کلی بچه کوچولو حسابی ذوق کرده بود و خوشحال بود و می خندید و نای نای و سر سری می کرد، قربونش برم من
دیدن خوشحالی دخمرکم تحمل شلوغ ترین جاها رو برام ممکن میکنه
پنج شنبه
بیست و چهارم مرداد 92
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی