آتریناآترینا، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 4 روز سن داره

آترین جوجو

با دخترم

1392/5/27 13:08
نویسنده : مامی
174 بازدید
اشتراک گذاری

دختر شیرینم کاش می شد هر ثانیه از این روزها رو ضبط کنم، بعضی وقت ها به سرم می زنه تو خونه دوربین مدار بسته بزارم و هر لحظه از زندگی این روزامون رو ضبط و نگهداری کنم، می ترسم خیلی زود بزرگ بشی و من دلتنگ این روزها بشم

اینقده ناز می خندی، مخصوصا عاشق وقتی ام که چشات هم می خندن

زل می زنی تو چشام و می خندی و خودتو لوس می کنی عشقم

وقتی داری با یه وسیله ای بازی می کنی، اگه ازت بگیرم سر و صدا راه می اندازی بعضی وقتام گریه می کنی تا بهت برگردونمش جوجه زورگو

یه بارم بابایی رو موقع غذا خوردن  عصبانی کردی، بابایی باهات بلند صحبت کرد بعدش شما باهاش قهر کرده بودی، تا می اومد ببوستت پشتتو می کردی بهش و روتو بر می گردوندی، از الان دیگه قهر و ناز کردنم یاد گرفتی شیطون بلا

خلاصه خیلی ناز شدی

الان کار دارم شما از خواب بیدار شدی بعدن ( نمی دونم چرا اینقدر با کلمات عربی خصومت دارم ترجیح می دم غلط املایی داشته باشم و ننویسم بعداً ) دوباره می یام و این پست رو کامل می کنم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

عمو پاستوریزه
21 شهریور 92 18:07
خاله جون آترین بهتره که شما و مامان جونش زیاد کتاب نخرید باشه تا آترین خانم خودش یکم بزرگتر شه با خودش بخرید که هم بیشتر به کتاب علاقمند بشه هم با سلیقه خودش باشه و مناسبتهای اون روز خاص رو تو کتاب ثبت کنید تا همیشه اون روز خوب یادش بمونه اینجوری لذت کتاب بیشتر میشه
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آترین جوجو می باشد